یه جوک طولانی گذاشتم.
امید است خوشتون بیاد.
پسره پست گذاشته:
تولدم بود. داشتم به ترتیب کادوها رو باز می کردم
.
.
.
.
.
بابام: یه گوشی اکسپریا
با یه کاغذ روش:
200 بهت بدهکار بودم. الان 200 تومنشو دادم بقیه قسطاشو خودت باید بدی.
.
.
.
.
.
.
.
مامانم: 100 تومان پول با یک کاغذ:
اینو الکی دادم که جلو مهمونا آبرو ریزی نشه.
خرجش نکن که مال برق و گاز و آبه.
.
.
.
.
.
خانواده عمه: یه ظرف شیشه ای آجیل خوری *** چی کارش کنم آخه من***
.
.
.
.
.
خانواده دایی: یه دست پارچ و لیوان
به اینجا که رسید قلبم تیر کشید.
.
.
.
.
.
.
دادشم: یه جفت دسته ی پلی استیشن
واسه خودش گرفته بود الاغ
.
.
.
.
.
.
خانواده عمو: یه ساعت دیواری با 50 تومان پول
ساعت رو که زدن تو پذیرایی، 50 تومانش هم قلّابی بود.
.
.
.
.
.
مامان بزرگ: یه ماچ آبدار
دندون مصنوعیش افتاد تو لباسم
.
.
.
.
.
.
بابا بزرگ: یه پس گردنی با جمله ی:
چه قدر بزرگ شدی بچّه
خونوادنا. خونواده!!!!!!!!
علی آقا چرا به وبلاگهای من نمیای؟
خدا شاهده به وب خودم هم کم سر میزنم.
یه دلیلش برای اینه که شهریور مدرسم شروع میشه.
دلایل مختلف دیگه هم داره.
از الان تا قبل از شهریور در خدمتتونم
سلام.
خوبی؟
مرسی. تو چطوری؟